هم همه

هم همه

هم همه

هم همه

پرنده ی خارزار

برای معرفی کتاب پرنده ی خارزار نوشته ی کالین مک کالو پاراگراف زیر یک نمونه ی شاخص می باشد...
" من همه چیز را گردن گرفته ام و نمی توانم هیچ کس را سرزنش کنم و از هیچ چیز هم متاسف نیستم. پرنده که خاری سینه اش را خسته است از قانونی تغییر ناپذیر پیروی می کند. او نمی داند چه چیزی وادارش کرده که سینه اش را به خار بسپارد و آوازخوانان می میرد. حتی لحظه ای که خار سینه اش را می شکافد، از فرا رسیدن مرگش آگاه نیست و به همان قانع است که آنقدر بخواند و بخواند تا دیگر صدایی در گلویش باقی نماند.
ولی ما، ما هنگامی که خاری در سینه مان فرو می کنیم، می دانیم، درک می کنیم و با این همه ادامه می دهیم و ادامه می دهیم..."

درون مایه ی کلی داستان در همین چند سطر نهفته می باشد. قصه بر مدار رنج بنا نهاده شده است. رنج از دست دادن. از دست دادن پس از تجربه ی حس داشتن.
برای مگی شخصیت اول قصه که در طول داستان از دخترکی کوچک و خردسال به زنی میانسال مبدل می گردد، همه ی چیزهای دوست داشتنی از بین می روند. ضربات در پی هم به او وارد می شود و این زن می باید باز هم ایستادگی کرده و پیش رود.
با خواندن قصه بیشتر به پیچیدگی های رنجی که سرنوشت برای وی رقم زده است آگاه خواهید شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.