هم همه

هم همه

هم همه

هم همه

صد سال تنهایی

بیشتر رمان های گابریل گارسیا مارکز نویسنده ی اسپانیایی در میان خوانندگان ایرانی محبوب بوده و بارها تجدید چاپ شده اند. گابریل گارسیا مارکز نه تنها رمان نویس، بلکه یک روزنامه نگار، ناشر و فعال سیاسی بود که در میان مردم کشورهای آمریکای لاتین به گابیتو شهرت داشت.

همین طور این مرد در سال 1982 موفق به دریافت جایزه ی نوبل ادبیات گشت.

رمان صد سال تنهایی را می توان موفق ترین و مشهورترین اثر مارکز دانست، اما رمان های دیگر او همچون ساعت شوم، پاییز پدر سالار، عشق سال های وبا، ژنرال در هزارتوی خود و... نیز از موفقیت زیادی برخوردار بوده اند.

برای خواندن خلاصه ای از رمان صد سال تنهایی به آدرس زیر مراجعه نمایید:

ملت عشق

رمان ملت عشق به عنوان یکی از پرفروش ترین رمان های کتابخوان فیدیبو مطرح بوده و در نظرسنجی ها نیز مورد ستایش خوانندگان قرار گرفته است.

الیف شافاک نویسنده ی ترک زبان، مصاحبه های زیادی پس از انتشار این کتاب انجام داد که در این جا به بخشی از گفت و گویش با روزنامه ی "زمان" ترکیه می پردازیم:


"در این کتاب من مکنونات قلبی خودم را با خواننده در میان گذاشتم.  تصوف، راز من بود که آن را آشکار کردم. این کتاب را نه با این نیت که کتابی در مورد شمس و مولانا بنویسم، آغاز کردم، بلکه عشق را به نثر درآوردم.  این نقطه ی آغاز من بود. عشق را هم در بٌعد معنوی و هم در بٌعد مادی آن مطرح کردم. با کنار هم قرار دادن شخصیت های متضاد، سعی کردم به یک جوهره ی آسمانی دست پیدا کنم.


"برای زنی یهودی و ناخشنود که در سال 2008 با سه فرزند خود در بوستون آمریکا زندگی می کند، مولانا چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ " من به دنبال پاسخ این سوال بودم.


"طبیعتا خطاها و کمبودهایی وجود دارد. در غیر این صورت، ادعای اینکه در رابطه با شمس و مولانا کتابی نوشته ام و همه ی اسرار را درک کرده ام، چیزی جز تکبر بی جا نخواهد بود. اما آنچه که از ته قلبم به خوانندگان می گویم اینست: من این کتاب را با عشق نگاشته ام، آرزو دارم خوانندگان نیز با عشق آن را بخوانند."

الیف شافاک
 
 

 

مصاحبه با اورهان پاموک- قسمت دوم

اورهان پاموک تنها یک نویسنده ی خوش ذوق نیست، او علاوه بر نوشتن داستان های فوق العاده و رمان های موفق در جریانات سیاسی نیز واکنش های جنجال برانگیزی داشته است. وی اظهارات جنجال‌برانگیزی در مورد کشتار کردهای ترکیه و نسل‌کشی ارمنی‌ها ساکن ترکیه در سال‌های ابتدایی جنگ جهانی اول داشت که با واکنش ملی‌گرایان ترکیه مواجه شد و در پی آن سال ۲۰۰۵ شکایت‌هایی از او صورت گرفت.

از بهترین رمان های اورهان پاموک می توان به موزه ی معصومیت، زنی با موهای قرمز، چهره پنهان، استانبول و... اشاره کرد.


وی در سال 2006 میلادی موفق به دریافت جایزه ی نوبل ادبیات گشت و از آن پس توجهات بیشتری به این نویسنده ی ترک معطوف گشت. اورهان پاموک تا به حال مصاحبه های متعددی انجام داده که در مطلب قبلی به بخشی از یک از آن ها پرداختیم. در اینجا بخش دیگری از مصاحبه اورهان پاموک آورده شده است:


سوال: آیا هیچ تنشی درشما وجود ندارد که در مورد استانبول می نویسید حال آنکه درایالات متحده به سر می برید؟
اورهان پاموک: نه ،درحقیقت یک خوشحالی و سروری درمن وجود دارد. هرگز فراموش نکنید که مهمترین کتاب درمورد شهر(رمان) رمان اولیس از جیم جویس که در تریستی زندگی می کرد و شاهکار مربوط به دوبلین زادگاهش می باشد. یک اشتیقاق وصف ناشدنی وجود دارد زمانی که ادم درمورد شهری می نویسد هنگامی که از انجا دور است.در کتاب سیاه من ، که کتابی است که در آن صدای خودم را یافتم ، بیش از نیمی از آن را زمانی نوشتم که در نیویورک بودم و ذهنم و رویایم در استانبول بود. درست شبیه جویس ، به نظر من این کار مشکلی ایجاد نمی کند.


سوال: آیا نویسنده جهانی بودن ممکن است؟

اورهان پاموک: خوب ،شاید ، شاید من یک نویسنده جهانی باشد، اما شخصیتم را با این مفهوم تعریف نکرده ام . این که همه ما باید بیان کننده انسانیت باشم ،همچنین معتقدم که نویسنده باید مخاطبان ملی خود را در سطح بالاتری قرار دهد. این یک تعهد اخلاقی است که نویسنده فقط برا ی مخاطبان ملی ننویسد و این ذهن شما و دیدگاهتان را تغییر می دهد. اما من خودم را درمفهوم نویسنده جهانی قرار نمی دهم.



سوال: شرایط برای یک رمان نویس درترکیه چگونه است؟

اورهان پاموک: خوب است ، صنعت کتاب در ترکیه درحال رشد فزاینده است ، اگر شما یک رمان نویس باشید ازادی بیان کاملی دارید ، به خاطر اورید که داستایوفسکی یا تولستوی رمانهایشان را در زمانی می نوشتند که دولت می خواند وسانسور می کرد. در ترکیه رمان نویس مشکلی ندارد. اما مفسرین اقتصادی ، روزنامه نگاران ، کردهایی که بی پرده سخن می گویند و رادیکال ها عموما با مشکل مواجه می شوند. اما ازادی بیان چیست؟ رمان شما را درحیطه ازادی بیان به مشکل نمی اندازد. اما ، مفسرین سیاسی که از ارتش انتقاد می کنند یا از مذهب انتقاد می کنند و چیزهایی از این دست در ترکیه فرد را دوچارمشکل می کند. بعضی از این مشکلات قانونی هستند و بعضی از اینها غیر رسمی هستند ، تحدید به مرگ و از این دست مشکلات...


قهرمان شما چه کسی است ؟

اورهان پاموک: ببنید ، من معتقدم که قهرمانی دردنیا وجود ندارد، من بسیار خوانده ام و انسانیت را می شناسم .لحظاتی است که من اشتیاق ، هوش و تلاش زیاد فردی را تحسین می کنم ، این ها ویژگیهایی هستند که اگر در نویسنده ای باشد من آن را تحسین می کنم و افراد زیادی هستندکه این ویژگیها را دارا می باشند. من نوام چامسکی را تحسین می کنم و وقتی جوان بودم ژان پل سارتر را تحسین می کردم .من روشنفکرهای عمومی رک گو را تحسین می کنم اما از طرفی ،خطاها و غرور آنها را نیز می بینم ، آنها همه انسان هستند، روش نگاه کردن به روشنفکران – کسانیکه بیشتر مواقع من انها را تحسین می کنم – به گونه است که من توجه می کنم که چه کاری را به بهترین شکل انجام داده اند و شکستهایشان چه بوده است ، چون همه آن ها شکست هایی داشته اند. روشنفکران و نویسندگان چیزهای جالبی می گویند. و من به آنچه آنها می گویند توجه می کنم ، البته مطالب غیر جالبی و غیر مفیدی نیز می گویند و این ان جایی است که شکست می خورند.این موردها برای من مهم نیست و توجهی به این گونه سخنانشان نمی کنم.

گفتگو با اورهان پاموک- قسمت اول

آقای جودت و پسران، موزه معصومیت، زنی با موهای قرمز و... از بهترین آثار اورهان پاموک، نویسنده ی مشهور ترکیه هستند. اورهان پاموک تا به حال موفق به دریافت چندین جایزه ی معتبر بین المللی از جمله جایزه ی نوبل ادبیات در سال 2006 میلادی گشته است.


به ویژه رمان زنی با موهای قرمز از بهترین رمان های اوست که نظر منتقدان را در سراسر جهان به خود جلب کرده است. اگر به دانلود این رمان علاقه مند باشید، می توانید به آدرس زیر مراجعه نمایید:

https://goo.gl/swhqdw

در این جا به بخشی از مصاحبه ی وی می پردازیم:


سوال: چگونه رمان می نویسید ؟

اورهان پاموک: من درمقایسه با دیگر رمان نویسان که به عنوان دوست و یا به خاطر مطالعه زندگی شان می شناسم ، برنامه می ریزم و رمان می نویسم ، من یک رمان نویس منظم هستم که طرح کل کتاب را قبل از شروع نوشتن آن می نویسم و سپس آن را می نویسم البته امکان تصورتمام رمان قبل از نوشتن ان وجود ندارد و حافظه و تصور انسان محدودیت دارد . و مسائل زیادی درهمان زمانی که نویسنده درحال نوشتن است به ذهن او می رسد ،اما من برای فصل ها هم طرح دارم و plot را می دانم ،شخصیت ها هرگز از کنترل من خارج نمی شوند و من همه چیز را کنترل می کنم و زمانی که من ….، آن فصل را رها می کنم و به فصلی می روم که مایل هستم بنویسم .درحقیقت من می دانم که فصل ۱۳ یا ۱۷ چه خواهد شد .بعضی موارد فصل ها بیشتر از ان چیزی می شوند که درابتدا درنظر گرفته ام ویا انحرافاتی به وجود می آید. اما من سعی می کنم کنترل شده بنویسم و از این گونه نوشتن لذت می برم .من ملوانی هستم که می دانم به کجا می روم و درمه گم نمی شوم که این گونه نوشتن (گم شدن درمه ) بامزه است و بعضی از نویسندگان دوستش دارند . ودرابتدا انها نمی دانند که رمانشان درچه مورد است.


سوال: ایا این برنامه را که شرح دادید نیز می نویسید؟

اورهان پاموک: بله ، انها را می نویسم ، درحقیقت یک فصل درمورد کلیت رمان می نویسم . و سپس سر فصل های فصل را می نویسم : چه اتفاقی می افتد و بعضی از جزئیات و بعضی از خطوط و بعضی چیزها را ، و نت برداری هایی را درمورد فصل های اینده انجام می دهم زمانی که فصل اول درحال نوشتن است و درمورد انچه خواهم نوشت نیز چیزهایی می نویسم . بله ، اگر بعضی تحقیقات لازم باشد آن تحقیقات را انجام می دهم.


سوال: برنامه نوشتن روزانه شما چگونه است ؟

اورهان پاموک: من یک نویسنده منظم هستم ، معتقدم که رمان نویس باید منظم باشد. من کار می کنم (می نویسم ) اما احساس کار کردن نمی کنم ،عموما حس می کنم که یک بچه دردرون من است ،سالم و من درحال بازی هستم . بنابراین زمانی که من می گویم زیاد کار می کنم ، به صورت حس منفی آن را نمی گویم ،درحقیقت ، من آن را بدان منظور می گویم که براین مسئله پافشاری کنم که از زندگی لذت بسیاری می برم زمانی که می نویسم و نوشتن را دوست دارم . تا اواخر سن سی سالگی ، زمانی که دخترم متولد شد ،من تا ۴ نیمه شب می نوشتم ،و تا ظهر می خوابیدم ،کمی کمتر و گاهی کمی بیشتر ، شبیه داستایوفسکی . اما از زمانی که دخترم ۵ سالش شد ، چون باید او را به مدرسه می بردم صبح ها ،برنامه ام را تغییردادم ، الان ، ساعت ۵ صبح بیدار می شوم ، به مدت دو ساعت کارمی کنم ، سپس دخترم را به مدرسه می برم و خودم هم به محل کارم می روم که درانجا می نویسم ، من برای نوشتن محل کاردارم که جدای از خانواده و شلوغی است و به صورت منظم می نویسم و می نویسم و می نویسم . (منظور از کار کردن که از کلمه workاستفاده شده است در متن اصلی ، نوشتن نویسنده ،خواندن نویسنده و همچنین تحقیقات مربوط به نوشتن رمان می باشد.


سوال: نصحیتی برای رمان نویسان مشتقاق و بلند پرواز دارید؟( منظورم انانی است که تازه کارند و جوان )

اورهان پاموک: مهمترین نصیحتی که می توانم بکنم این است که به نصحیت هیچ کس حتی نصحیت من گوش ندهند ، راه خودشان را خودشان جستجو کنند و از روش خودشان پی روی کنند قطعا به نتیجه مطلوب می رسند، فقط سخت تلاش کنند و زیاد بخوانند.

داستان های شرلوک هولمز

ماجراهای شرلوک هولمز نوشته ی سر آرتور کونان دویل، در شمار کتاب های مناسب نوجوانان قرار دارد، اما خواندن ماجراهای شرلوک هولمز برای تمامی گروه های سنی جذاب می باشد.

مجموعه داستان های شرلوک هولمز در قالب داستان های جدا جدا و گاه مرتبط با هم روایت می شود که در هر یک شرلوک هولمز که بزرگترین کارآگاه جنایی جهان بوده و دوست و همکارش دکتر واتسون به حل معمای جنایات می پردازند.


روش هایی که شرلوک هولمز برای حل معماهایی که پیش رویش قرار می گیرد، به کار می بندد خاص و در نوع خود بی نظیر است. اگر چه پس از این که او به شیوه ی به کار بستن آن روش ها و سرنخ ها و تفسیرشان اشاره می کند، مساله کمی ساده تر به نظر می رسد، اما پیش از آن کشف حدس هایی که او می زند به راستی گیج کننده خواهد بود.



به عنوان مثال وی از یک تکه گل که به گوشه چکمه مراجعش پاشیده به آدرس محل زندگی او و مسیری که طی کرده پی می برد. و یا با یافتن یک تکه کاغذ سوخته به جا مانده در محل جنایت، ملیت تبهکار و شغل وی را شناسایی می کند.


نمونه هایی از رمز گشایی های شرلوک هولمز

برای نمونه در بخشی از یکی از داستان های شرلوک هولمز می خوانیم:
... ترس در چشمانش موج می زد و مانند یک جانور شکار شده به نظر می رسید. صورتش حدود سی ساله نشان می داد، ولی موهایش سفید شده بود. به نظر می رسید که بسیار خسته است.
هولمز با دقت به او نگریست و بعد گفت:
-    نترسید. همه چیز رو به راه خواهد شد. ما به شما کمک خواهیم کرد. مطمئن باشید. می بینم با قطار آمده اید.
-    اوه، شما مرا می شناسید؟
-    نه، ولی بلیط برگشت را در دستکش شما دیدم. باید صبح خیلی زود راه افتاده باشید. قبل از سوار شدن به قطار هم راه گل آلود زیادی را پیموده اید.
زن با شگفتی به هولمز خیره شد. هولمز گفت: از حرف های من دچار حیرت نشوید، هیچ جای شگفتی نیست. هفت لکه ی گل روی آستین چپ بارانی شما دیده می شود. لکه ها تازه هستند. معمولا چرخ های کالسکه هایی که از نزدیک آدم رد می شوند این لکه ها را به سوی آدم پرتاب می کنند.


و یا در جایی دیگر و در ماجرایی دیگر می خوانیم:

... دیدی واتسون، چقدر ساده بود. فقط یک دلیل برای تشکیل انجمن موقرمزها وجود داشت. برای مدتی روزی چند ساعت، ویلسون را از آن جا دور نمایند... البته روش عجیبی را برای این کار انتخاب کردند. جان کلی باید این فکر را از همکار مو بور خود گرفته باشد. اما خود تو فکر بهتری به نظرت می رسید؟ چهار پوند در هفته، مبلغ زیادی نبود. آن ها در مقابل به هزارها پوند دست می یافتند. به همین علت آگهی را به روزنامه دادند. یکی از سارقین در دفتر بود و دیگری ویسلون را وادار ساخت تا به آگهی پاسخ دهد. به این ترتیب توانستند او را از خانه دور کنند. وقتی شنیدم کارگر ویلسون نصف دستمزد معمولی را می گیرد، بوی بدی به مشامم خورد. باید دلیلی وجود می داشت.
در خانه چیزی نبود که توجه آن ها را به خود جلب نماید. بنابر این باید چیزی در خارج از خانه وجود داشت. چه می توانست باشد؟ به این فکر افتادم که اسپالدینگ چرا همیشه به زیرزمین می رفت زیرزمین! خودش بود. بنابراین در مورد این اسپالدینگ تحقیق کردم. فهمیدم او همان جان کلی، یکی از خشن ترین و بی رحم ترین سارقین لندن است. او در زیر زمین  کاری انجام می داد، که مدت چند ماه، چند ساعت از روز وقت او را می گرفت. این کار، چه کاری می توانست باشد؟ تنها چیزی که به نظرم رسید، حفر یک تونل بود. او داشت یک تونل به ساختمان دیگری حفر می کرد...