هم همه

هم همه

هم همه

هم همه

ترجمه ی حرفه ای در مقابل تفسیر: 6 تفاوت اصلی

اگر نیازمند استخدام مترجم هستید، توجه داشته باشید که به هیچ عنوان نباید مترجم فریلنسر را با یک مفسر اشتباه بگیرید.


ترجمه و تفسیر حرفه ای ارتباط نزدیکی با هم دارند و بسیاری از اصطلاحات با تفسیر همراه شده و به زبان مقصد برگردانده می شوند. با این وجود، و با وجود شباهت های واضح این دو رشته بسیار متفاوت هستند.


ترجمه اساس از تفسیر مجزاست. مترجمان با اساس کلمات سر و کار دارند در حالی که مفسران با مفاهیم پیش رفته و از مفاهیم به معنا می رسند.


در این جا به تفاوت های اصلی میان ترجمه حرفه ای و تفسیر می پردازیم.]



ترجمه ها فوری نیستند


وقتی یک مترجم شروع به ترجمه ی متنی می کند، قبل از آغاز یک فرآیند انتقال دقیق، از نرم افزارهای ترجمه حرفه ای و همین طور مجموعه ای از کتاب های مرجع استفاده می کند. مترجمان از دانش و تحقیقات خود برای تفاوت های فرهنگی و زبانی زبان مبدا و مقصد بهره می گیرند تا بتوانند ترجمه های بهتری تولید کنند.

به طور طبیعی این فرآیند به طور قابل ملاحظه ای طولانی تر از تفسیر خواهد بود.


مترجمان مجبور نیستند به زبان دوم خود به حد عالی مسلط باشند


مترجمانی که به ترجمه ی مکتوب مشغول هستند، نیازی نیست که به زبان دوم تسلط عالی داشته باشند، و یا دایره ی واژگانی وسیع از زبان دوم در ذهن جای داده باشند. اگر چه تسلط نسبی به زبان دوم ضروری ست و اغلب مترجمان قادر به تکلم و فهم زبان دوم به اندازه ی کاملا قابل قبولی هستند.


اما ترجمه بیش از آن که به حفظ دایره واژگان زبان دوم احتیاج داشته باشد، نیازمند دقت و فهم دستور زبان است.


مترجمان زمان کافی برای تجزیه و تحلیل زبان مبدا به مقصد را دارند ولی این ویژگی برای مفسرین کاملا رنگ باخته و فرصت زیادی ندارند تا با موشکافی در مطلب به تفسیر آن بپردازند.


مترجمان رویدادهای زنده را ترجمه نمی کنند


شاید بارها دیده باشید که در جلسات دادرسی یا کنفرانس ها و سمینارها، افرادی با گوشی های مخصوص بین زبان هایی که تحت سخنرانی قرار می گیرند، زبان مفهوم برای خود را می شنوند. در اینجا هرگز پای مترجمان در میان نیست و این مفسران هستند که قادرند به سرعت دو زبان را به شکل مفهومی به هم تبدیل سازند.



مصاحبه با دکتر رضا قیصریه، مترجم زبان ایتالیایی

اگر برای استخدام مترجم زبان به آگهی های استخدام اینترنتی مراجعه نمایید، فهرست مترجمان زبان انگلیسی عریض و طویل تر بوده، اما مترجمان زبان ایتالیایی، زبان فرانسه، آلمانی و دیگر زبان های خارجی نیز در این لیست به چشم می خورند. هر چند عده ی آن ها همیشه کمتر و جامعه ی این مترجمان محدودتر است.


به همین علت مترجمان زبان های خارجی غیرانگلیسی بازار تخصصی تری داشته و طبیعتا فن ترجمه میان این افراد ظرافت بیشتری می طلبد.

در اینجا به مصاحبه ای که iftabir با دکتر محمد رضا قیصریه مترجم حرفه ای زبان ایتالیایی صورت داده پرداخته و با وجوهی از زندگی و حرفه ی مترجمان زبان های غیرانگلیسی که تاکنون کمتر شناخته شده اند، آشنا می شویم.



-    از تجربه ی اولین کتابی که ترجمه کردید، بگویید.


-    اولین کتابی که ترجمه کردم زمانی بود که در ایتالیا بودم. 7 داستان از داستان های صادق هدایت بود که در یک مجموعه به نام سه قطره خون توسط انتشارات Feltrinelli در سال 1979 به چاپ رسید و سال گذشته بعد از بیست و هفت سال همراه با کتاب بوف کور صادق هدایت در یک مجموعه کامل تجدید چاپ شد. ولی به طور کلی بیشترین کتاب هایی که ترجمه کردم به دوران بعد از انقلاب مربوط می شود. اولین کتاب، روز جغد اثر لئوناردو شاشا بود که در سال 1358 چاپ شد. کارهای بعدی به ترتیب سرگذشت یک غریق نوشته گابریل گارسیا مارکز، داستان های رمی اثر آلبرتو موراویا و دو کتاب از ارنست همینگوی بود به نام های پروانه و تانک و تپه های سبز آفریقا در سال 1364 که البته این دو از زبان انگلیسی ترجمه شد. تا آن جا که یادم می آید نمایشنامه ای از لئوناردو شاشا به نام مافیایی ها و کتابی از دینو بوتزاتی به نام ساحر بود که ترجمه کردم و باز هم کتابی از ایتالو کالوینو با همکاری مژگان مهرگان واعظم رسولی به نام کلاغ، آخر از همه می رسد. مجموعه داستان های کوتاهی هم ترجمه کردم از آلبرتو موراویا و همینگوی که توسط نشر نیلا به بازار عرضه شد.


-    برای من جالب است که شما در بین نویسندگان ایتالیایی، موراویا را ترجیح دادید و اغلب کتاب های ایشان را ترجمه کردید و جز این دو کتاب آخر یعنی "کلاغ، آخر از همه می رسد" و "قارچ در شهر" که مجموعه داستان های کوتاه کالوینو است و البته آن ها را هم شما با همکاری دو نفر دیگر ترجمه کردید سراغ اثری از کالوینو نرفتید، با این که کالوینو در ایران بسیار شناخته شده و البته محبوب است. دلیل این را توضیح می دهید؟


-    آثار ترجمه شده از ایتالو کالوینو در ایران زیادتر از بقیه ی نویسندگان ایتالیایی ست که آن هم برمی گردد به شهرت نویسنده در زمانی خاص. اصولا در ایران این گونه است که ناگهان کسی مطرح می شود و موج ترجمه از آثارش به راه می افتد. کالوینو نویسنده ی بزرگی است. البته در خارج از ایتالیا. و فکر می کنم به دلیل شیوه ی داستان سرایی فانتاستیک مورد علاقه ی ایرانی هاست. اصولا شرقی ها به داستان سرایی خیلی اهمیت می دهند و این مشخصه در کارهای کالوینو بسیار دیده می شود که شاید همین دلیل پرمخاطب بودن کالوینو در ایران باشد. این که چرا من به سراغ کالوینو نرفتم برای این بود که داستان هایش چندان کششی برای من ایجاد نکرد. من در میان نویسندگان ایتالیایی بیش از همه آلبرتو موراویا را می شناسم و کارهایش را دوست دارم. چون خودم را به شیوه ی داستان سرایی او نزدیک می بینم. موراویا یکی از بزرگترین نویسندگان ایتالیاست. دوره فاشیزم و بعد از آن جنگ و بعد از جنگ و اتفاقات دانشجویی سال 68 را دیده و از سال 1920 تا 1990 قلم زده و بسیار به تاریخ ادبیات ایتالیا وارد است. به عقیده ی من موارویا یک نویسنده نیست. بلکه یک منتقد اجتماعی ست. کسی که بسیار سفر کرده و نقدهای فراوانی در باب سینما و تئاتر دارد. موارویا آدم بسیار فعالی حتی در زمینه ی مطبوعات بود و پیر پائولو پازولینی از دوستان نزدیک او بود که اتفاقا یک مجله با هم در می آوردند. جنبه ی رواتیگری موراویا برای من بسیار جالب بود. او پرسوناژ را می شکافد و روانکاوی می کند. البته تا حد زیادی هم آنچنان که الزا مورانته نویسنده کتاب تاریخ و همسر موراویا می گوید: موراویا تاثیر بسیاری از شیوه ی روایت گری شهرزاد قصه گو در هزار و یک شب گرفته به طوری که رد پای آن را در اغلب آثارش به ویژه داستانی ها رمی می بینیم.


-    یکی از کتاب هایی که شما ترجمه کردید و بسیار خوانده شد کافه زیر دریا، نوشته ی استفانو بننی ست. به نظر می رسد بننی یک نوع نوگرایی در داستان هایش دارد شما چطور ارزیابی می کنید؟


-    ببنی یکی از نویسندگان پست مدرن ایتالیایی ست که طنز فوق العاده ای دارد و من شخصا علاقه ی زیادی به او دارم. موضوعات مورد نظر در داستان هایش را می فهمم که البته فکر می کنم به هم نسل بودن ما مربوط می شود.


-    بعد از آثار ادبی چطور به سراغ زندگینامه میرزا رضا کرمانی رفتید؟


-    میرزا رضای کرمانی دومین کتابی بود که فرانچسکو سوریانو بعد از "آنجا که رویا سنگ می شود" نوشت و من ترجمه کردم. من با سوریانو دوست هستم و ایشان در ایران زندگی می کرد. او علاقه ی زیادی به تاریخ ایران دارد و می خواست کشف جدیدی داشته باشد. من آثار ایشان را خواندم و از خلاقیت ذهنی او خوشم آمد و تصمیم به ترجمه ی آثارش به فارسی گرفتم. او در کتاب "آنجا که رویا سنگ می شود" نیز برداشت زیبایی از ایران دارد که جرقه ی نوشتن این کتاب از زمان سفرهایی که با هم به کویر داشتیم در ذهن او شکل می گیرد.


می توانید باقی مصاحبه را در آدرس زیر مطالعه نمایید:


http://www.aftabir.com/news/view/2007/nov/21/c5c1195643817_art_culture_literature_verse_reza_gheisariye.php/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D9%83%D8%AA%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%82%DB%8C%D8%B5%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86